بهر جا دیدم محفلی بپا شد شنیدم گفتگوی کربلا شد
سوالی کردم از مطلب بگفتا که زینب کربلا بی اقربا شد
سری که بوده در اغوش زهرا مکانش بر سنان اشقیا شد
گلی در دست زهرا پرورش یافت وراخار مغیلان متکا شد
به پیش چشم لیلا فرق اکبر دو شق از تیغ فولاد از جفا شد
لب دریا برای قطره اب دو دست از پیکر سقا جدا شد
زشصت حرمله تیری رها گشت به حلقوم علی او اشنا شد
علی اصغر زگریه گشت خاموش و لیکن مادرش اندر نوا شد
نمیدانی ترابی زین مصیبت چه داغی بر دل اهل ولا شد
(شادروان غلامعلی ترابی) التماس دعا
نظرات شما عزیزان: